بیوگرافی استاد طالبی پور فصل 1

taj
۱۴۰۰/۵/۲۷ چهارشنبه
(0)
(0)

بیوگرافی استاد طالبی پور فصل 1

بیوگرافی استاد طالبی پور فصل 1

 

استاد اعظم حاج محمد طالبی پور

بنیانگزار مکتب رزبران

رُزبُران،

شاهکارهای هنری و تزئینی

شاهکارهای خلق شده از گچ،سیمان،سنگ،خاک،شیشه،آینه،رنگ،چوب،فلز و ...

مجموعه ای است از انواع و اقسام طرح ها و آثار هنری که در یکی از دسته های نقوش تزئینی و دکوری با ماده ای خلق گردیده اند. تمامی آثار اجرایی هنر های گچبری،سیمانبری،کاشیکاری،آینه کاری،معرق،منبت، مشبک،نقاشی و ... منتهی در حد اعلی و نهایت هنر و خلاقیت که بتوان آن را شاهکار نامید.

خلق و اجرای نقوش نباتی و گیاهی،نقوش انسانی و جانوری،هندسی و منتظم، خطاطی و نوشتاری با یک نوع متریال و ماده روی سطوح و فضاهای مختلف به گونه ای که بیننده را مجذوب و همه را متحیر سازد..، رزبران نامیده میشود.

منحصر نمودن همه ی هنرهایی که گاه در توصیف آن از واژه هایی خیلی سطحی و عمومی استفاده مینماییم.

بطور مثال نقوشی که گاه با اشاره آن را وصف میکنیم، گاهی نقش و نگار میگوییم.،گاهی استاد اعظم هنرمند مینیاتوریست را نقاش و کارگر رنگزن ساختمان را نیز نقاش معرفی مینماییم.هنرمند خلاق در طراحی نقوش تزئینی را طراح و متخصص چیدمان در دکوراسیون یا معماری را نیز طراح مینامیم. بسیار بسیار فرق است میان هنرمندی که بدون هیچ حد و مرزی تجسمات ذهن خلاق خود را ناباورانه روی سطحی یا فضایی به عرصه ی وجود می‌آورد و فردی که بنا بر تمرین و کسب مهارت، حرفه ای را در مکانی انجام میدهد.

رزبران خاص بودن و یگانگی در عرصه ی هنرهای تزئینی و دکوری را متمایز میسازد.

 

 

استاد اعظم پیشکسوت هنر "حاج محمد طالبی پور" با نگاهی اینچنینی میخواهد هنر اعلی و ناب را و نیز هنرمندانی که در این دشت، خدایی میکنند را از دیگران تمیز داده و موجب تشویق و حرکت رو به پیشرفت همه ی هنرمندان خارج از این حلقه گردد.

پای صحبت حاج آقا مینشینیم و از استاد شرح حالی از احوالاتشان را در طول دوران زندگی با برکتشان جویا میشویم...

 

بسم الله الرحمن الرحیم

محمد طالبی پور فرزند حسین متولد 31 اردیبهشت سال 1324 هجری شمسی در تهران محله ی شوش

چهار سال قبل از تولدم یعنی 1320 پدرم به همراه دوستش واسه کار از شهر اردکان یزد به تهرون اومد.

بابام بنا سفتکار بود و بچه خیلی دوست داشت. قبل از من یه دختر داشت که زمان مرض وبا مرحوم شد و من شدم فرزند ارشد خونواده بهمراه 9 تا خواهر و برادر دیگه

خیابون شهرزاد لب خط شوش، بابام یه خونه شریکی با عموم میسازه که بعداً سهمشو میخره، کوچه اکبرشیرازی...

داییم، اوستا رضا کمالی، گچکار بود با یه اوستا بنام اوس لطیف، گچکاری میکردند و بازسازی خونمون یادمه اومده بودن گچکاری میکردن و طاقچه که میزد یه حالت هایی که زیر طاقچه میزد من خوشم میومد و همش نگاه میکردم.../

اوس لطیف بهم گفت که دوست داری؟ گفتم آره خوشم میاد، گفت میخوای چیکاره بشی ؟گفتم راستش بابام میخواد که من میکانیک بشم اما دوست ندارم.../

سه ماه تعطیلی ها از سن 12 سالگی بابام منو گذاشت شاگرد میکانیکی و اوستام خوب بود ولی کارگراش بی تربیت بودن و منم خوب خونوادم مسلمون و مسجدی، خوب اذیت میشدم دیگه، به بابام گفتم اگه میکانیکی اینه من نمیخوام میخوام برم گچکاری پیش دایی رضا.../ سال بعد شاگرد گچکار شدم، اون موقع ها بازار گچبری رونق نداشت...

درسم رو تا 12 سالگی خوندم و سیکل گرفتم قرار شد برم دبیرستان. شاگرد گچکار شده بودم و دایی هفته ای 100ریال بهم میداد کارگر روزی 20 ریال بود. پولمو شب جمعه یه هندونه یا خربزه ی بزرگ میخریدمو بقیشو میدادم به مامانم... دایی رضام تقریبا 10 سال از من بزرگتربود... دبیرستان رفتم و یه سال که درس خوندم بابام بهم گفت که اگه بشه شبها درس بخونم و روزها کارکنم که خرج دفتر مدادمو بتونم خودم دربیارم...خوب آخه کار،کم بود و بابام ایالوار بود دیگه، میخواست اینجوری کمک خرجش بشم.

دبیرستان شبانه اسم نوشتم...درسم خیلی دوست داشتم. تو روز اینقدر اوستاها ازم کار میکشیدن که شب سر کلاس تا معلم شروع به صحبت میکرد من خوابم میبرد،. یه روز دو روز، معلمه گیر داد که مگه تو پول نمیدی؟...گفتم چرا ،گفت پس چرا میخوابی؟ گفتم خوب آخه کار میکنم توی روز، گفت چیکار؟ گفتم کاهگل مُشت میکنم. اونموقع ها کاهگل مالی بود. واسه دوتا اوستا کاهگل مشت میکردم. معلم گفت که کار سختی داری، یا درس بخون یا کار. گفتم آخه من درسو دوست دارم و از طرفی مجبورم کارم کنم ،.گفت یه مدت بیخیال درس شو و بچسب به کار، بعد دَرست رو ادامه بده... گفتم شهریه چی؟! گفت اونو هم بهت پس میدم...

چسبیدم به کار و پس از چند سال که قوی تر شدم کُشته کِش شدم.../گچکاری هارو پرداخت میکردم و اوستایی شده بودم. 15 شونزده سالم شده بود.

مزدم کم بود و دلیل واسه اینکه از داییم جدا شم و خودم کار گچکاری بگیرم... اون موقع گچبری اصن ور افتاده بود حتی خونه ها گچبری هارو میتراشیدن و میگفتن اینا دیگه از مد افتاده سال 1339 اون موقع ها یادم میاد بود تا سال 1350 که یکی بنام "حسین خداداد" یه خونه ای رو شروع میکنه گچبری کردنو از همه دعوت میکنه و فرح پهلوی رو دعوت میکنه و پولدارهارو تشویق میکنه به گچبری و خلاصه گچبر پیرمرد ها، میان سرکار.

 

   حالا ما 10 ساله که گچکاری میکنیم و خیلی ساده تو خونه ها، چفت میندازیم یه کار بزرگ گچبری پیشنهاد میشه به دایی رضا و اون میره اوستا میاره بنام "حاج علی شیخی" ماهم چون دایییمونو ول کرده بودیم و تنهاش گذاشته بودیم و اوستا شده بودیمو بزرگ.، حالا رومون نمیشد بگیم دایی، من هم بیام سرکار...!خودش بالاخره بهم گفت که بیا این کار،و گچبری یاد بگیر و گچکاری دیگه بسه... رفتم اونجا شروع کردم به ابزار زدن و ابزار که میزدم همش نیگام به کارکردن این گچبرها بود که چیکار میکنن.../ هرچی که میدیدم شب میرفتم خونه اونموقع هام تازه ازدواج کرده بودم و خونه نو عروس، فرش رو میزدم کنار و شب ها گچ مینداختم و تمرین میکردم. روز ها میرفتم مقایسه میکردم با کار بقیه و رفع اشکال میکردم... دمبردوسر داشتم و قلم هم تهیه کرده بودم آخه گچکاری هم که میکردم.، اون موقع ها مُد بود بالا طاقچه "اَندیلک" درست میکردند. دوال گچی که لبش دالبُر دالبُر میشد.، من سعی میکردم طرح های جدید تری با اونا خلق کنم.

   بعد از اون، کار گچکاری که میگرفتم سعی میکردم یه ذره گچبری هم توش انجام بدم که هم دستم راه بیفته و هم تبلیغ و ترویج گچبری شه...

مثال، شخصی بنام "حاج غلامعلی یزدی زاده" که خیابون لرزاده، میدون خراسون خونه داشت، بهم گفت که شما توی این خونه هرکاری که دلت میخواد انجام بده و من تو هر اطاقش یه کاری زدم. الان کلا ساختمونو خراب کردن و آپارتمانه... سال 51 شش ماه کارکردم و تقریباً اولین کار بزرگم این کار بود. خونه حاج غلامعلی که کار میکردم بهم گفت: میخوای معرفیت کنم به "معمار لرزاده" بری مسجد سپهسالار کار کنی//؟ گفتم چه خبره مگه؟ گفت دارن گچبری می‌کنن...

گفتم بریم ببینیم.../رفتیم دیدم گچبری های یه دنبره و نازک هست که بهش "آهک بُری" میگفتن و فقط نقشه بود که برش میدادن... حاج غلومعلی منو معرفی میکنه به "حسن کوچیک" یا حسن شیرازی...، اونجاهم زیاد مارو چون تازه وارد بودیم تحویل نمیگرفتن...، من یه موتور گازی داشتم و وایستادم دم دست اوس حسن دمبرزدن و اول، دستم خیلی کند بود ولی بعداً مسابقه هم میدادیم و سن بالا ها هم بعضی وقت ها بهشون برمیخورد که این بچه مچه ها اینجوری دارن کار میکنن...، اکثراً هم تریاکی بودن و شُل ووِل، میگفتن میخواین مارو ضایع کنید؟ میگفتم نه بابا داریم حرف حاج آقا رو اطاعت میکنیم و خلاصه همین برنامه ها که الانم هست...!

بعد از اونجا یه کار دیگه هم داشتند که دستم راه افتاده بود توی حاشیه سازی و ساختمون کردن.../دیگه تو کارهای خودم همیشه گچبری بود و قیمت کارهام هم یُخده گرون تر میدادم و میگفتم که چون کیفیت کارهامون بالاتره و گچبری هم میکنیم...

جوانی

جوانی

 استاد در حال حاضر

حاج محمد طالبی

 جلسات قرآنی استاد همیشه بصورت هفتگی برقرار بوده است

استاد قرآن

 استاد طالبی پور

جبهه و جنگ

 استاد طالبی پور جانباز میباشند و پای راستشان قطع است

جانباز جنگ تحمیلی

 گچ اندازی طرح گچبری کنده پس طاق

استاد گچبر

 محمد طالبی پور فرزند حسین متولد 31 اردیبهشت سال 1324 هجری شمسی در تهران محله ی شوش

استاد حاج محمد طالبی پور

نظرات کاربران
*نام و نام خانوادگی
* پست الکترونیک
* متن پیام

بستن
*نام و نام خانوادگی
* پست الکترونیک
* متن پیام

1 نظر
آرامیان
جمعه سیزدهم آبان ۰۱
پاسخ
()
()
بسيار عالي، خدا حفظشون کنه
پاسخ مدیر سایت
درود و سپاس فراوان
menusearch
gachbory.ir